دم می دهی تو گَرمْ و دمِ سرد می کشی
خالی است اندرونِ تو از بند، لاجرم
خالی
کنندۀ دل و جانِ مشوّشی
نقشی
کنی به صورتِ معشوقِ هر کسی
هرچند
امّی ای تو، به معنی منقّشی
ای
صورتِ حقایقِ کل، در چه پرده ای؟
سر
برزن از میانۀ نی چون شکَروَشی
تعبیر
«صورت حقایق کل» از موسیقی، بسیار بدیع و شگفت و در عین حال عین حقیقت است. موسیقی
از نهاد کلی جهان سخن می گوید؛ صورتی است از هرآنچه در آن گنج مخفیِ نخستین وجود
دارد. غربیان نیز موسیقی را ریاضیاتِ دل خوانده اند و آن را صورتِ مجرد همۀ پدیده
ها دانسته اند.
نُه
چشم گشته ای تو و ده گوش گشته جان
در
دم به شش جهت، که تو دمساز هر ششی
آتش
فتاد در نی و عالم گرفت دود
زیرا
ندای عشق ز نی، هست آتشی
بنواز
سرّ لیلی و مجنون ز عشق خویش
دل
را چه لذّتی تو و جان را چه مفرشی
بویی
است در دمِ تو ز تبریز لاجرم
بس
دل که می ربایی از حسن و از کشی
«مولانا»
از
نیِ مولانا داستانها گفته اند و تعبیرها و تفسیرهای لطیف عرفانی و فلسفی برآن
نوشته اند. کوتاه سخن این است که «نی» خود مولاناست که فرمود:
از
وجود خود چو نی گشتم تهی
نیست
از غیرِ خدایم آگهی
چونکه
من، من نیستم این دم زهوست
پیش
این دم، هر که دم زد کافر اوست
و
به بیان دیگر، مولانا سخنِ خود را الهام و فیضِ الهی معرفی کرده و گفته است:
گر
نبودی با لبش نی را سمر
نی
جهان را پُر نکردی از شکر
برگرفته
از کتاب "گنجینه آشنا - 365 روز در صحبت شاعران پارسی گو"
به
قلم حسین الهی قمشه ای
نقاشی
اثر میرزا فرخ بیک قرن دهم هجری
- ۹۲/۱۱/۲۸