قلب انسان مانند آلت موسیقی میباشد و موسیقی عظیمی در آن آرمیده است. تا در لحظه مناسبی نواخته شود و ابراز وجود کند، آهنگین شود ،به سماع برخیزد و این لحظه، زمانی فرا میرسد که در قلب انسان عشق جاری شده باشد. فقط از طریق عشق است که این موسیقی زنده ، بیدار ، متجلی و ملموس میشود. وقتی موسیقی درون به جریان افتاد ناگهان احساس هارمونی و هماهنگی عمیقی بوجود میآید و احساس میکنید دیگر مانند اصوات، ناموزون نیستید بلکه نوای خوش اصوات موزون در شما جریان دارد پس هرج و مرج و آشوب درونی از بین میرود و جای خودرا به نظمی عظیم میدهد و کیفیت زندگی عوض میشود.
عشق شوق وافر درونی برای یکی بودن با کل است. میل باطنی برای فنا شدن در وحدانیت. پیدایش میل و اشتیاق در ما برای بازگشت به کل و یکی شدن با آن میباشد. عشق ملاقات مرگ و زندگی است ، ملاقاتی در نقطه اوج.
چون قلم اندر نوشتن می شتافت
چون به عشق آمد قلم برخود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
- ۹۴/۰۳/۳۰
جان ما دربوته ی سودا نهاد
مطلب شما مخصوصا راجع به مولانا صدق میکنه
وعشق هم یک عنایت الهیه که برای هرکسی اتفاق نمی افته